بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 27
کد خبر: ۴۴۸۵۷
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۷
ایوبی
دقت در شرایط و موقعیتی که یک کار فرهنگی دارد انجام می‌شود مهمترین اصل کار فرهنگی است. ما یک الگوی از پیش طراحی شده نداریم. وضعیت امسال ما با 5 سال پیش قطعا فرق می‌کند.
رئیس سازمان سینمایی می‌گوید: اگر یک نماینده فرهنگی در خارج از کشور دلش را به تقدیرها و تشکرها در داخل کشور خوش کرده باشد واقعاً هیچ کاری نباید انجام دهد، همان‌طور که در اینجا، در سازمان سینمایی هم این دندان طمع را کشیده‌ایم.

در روزهای غبارآلود و پرهیاهوی سینمای ایران، در روزگاری که جنجال‌های حاشیه‌ای در سینمای ایران، متن پرابهام و پرسوال سینما را به کناری کشانده است با حجت‌الله ایوبی، عالی‌ترین مقام سینمایی دولت به گفتگو درباره «1970 روز در شماره شش ژان پارت» پرداختیم. به بازگویی خاطرات آقای رایزن از حضور در قلب پاریس. انتخابی غیرمعمول و شاید سوال‌برانگیز اما فقط با یک فلسفه وجودی: اینکه نشان دهیم آنچه امروز به بحث در باب مدیریت سینمای ایران در رسانه‌ها موسوم شده است چیزی بیشتر از یک انحراف داخلی نیست.برای شناخت آنچه ایوبی و تیمش در حال انجام هستند، برای شناخت مسیر تازه‌ای که او و همراهان کم‌تعدادش در سازمان سینمایی مشغول طراحی آن هستند، بزرگترین منبع، بزرگترین فعالیت فرهنگی ایوبی در تاریخ مدیریت فرهنگی اوست. مشابهت‌های دوران مدیریت او بر خانه فرهنگ کوچک ایران در پاریس با دوران مدیریت او بر ساختمان قدیمی سازمان سینمایی در بهارستان غیرقابل انکار است.

ایوبی البته در پاریس روزگار سختی را گذرانده بود؛ نبرد با مخالفان جمهوری اسلامی که آنجا قدرت و اعتبار بیشتری هم داشتند در یک طرف و مبارزه برای جلب اعتماد ایرانی‌ها به یک مرکز فرهنگی دولتی که سابقه چندان درخشانی در تمام این سالها نداشت در طرف دیگر. اما در لابه‌لای مصاحبه احساس می‌کردم که حالابعد از گذشت بیش از یک سال و نیم از تصدی به عنوان مدیریت عالی سینمای ایران، حسرت روزگار پاریس را می‌خورد. هر چند که به صراحت حرفی در این باره نمی‌زد و همچنان لحن متین و پرآرامشش را حفظ کرده است. تا یک ماه دیگر جشنواره فجر آغاز می‌شود و آن‌طور که ظواهر ماجرا نشان می‌دهد، ایوبی باید منتظر جنجال‌های تازه‌تری باشد. جنجال‌هایی که در حین این گفتگو حداقل دو ساعت رهایش کرده بود.

آقای ایوبی؛ به اعتقاد ما کتاب «1970 روز در شماره شش ژان پارت» ، اثر مهمی در تاریخ مدیریت فرهنگی بین‌المللی در ایران است.در ابتدای این کتاب شما اشاره می‌کنید که در شرایط مالی سختی، رایزنی فرهنگی ایران در فرانسه را در اختیار گرفتید. شرایط مالی نامساعد بود و  بودجه ای هم برای تزریق شدن وجود نداشت. دقیقا مشابه شرایط مالی سازمان سینمایی. آنجا به مقوله مهم «اقتصاد فرهنگ» اشاره می کنید و سوالی می‌پرسید به این مضمون که چرا ما از هنر ایرانی پول درنمی‌آوریم. می‌گویید که هنر ایرانی پتانسیل بالایی برای رقابت در عرصه جهانی دارد و  چرا همان‌ها نباید تبدیل به یک منبع درآمد برای کار فرهنگی شوند. من تا پایان کتاب منتظر بودم  که ببینیم این مسئله چگونه در رایزنی فرهنگی ایران در فرانسه تبدیل به یک پروژه می‌شود. اما چیز واضحی ندیدم. این پروژه شکست خورد یا آنقدر درگیر کار اجرایی شدید که این ماجرا مسکوت ماند؟

روزی که رایزنی فرهنگی را تحویل گرفتم با شرایط سختی روبرو شدم. بودجه سالانه آنجا 164 هزار دلار بود. این مبلغ در کشوری مثل فرانسه تنها برای خرج هایی مثل برق و آب و پرداخت حقوق کارکنان کافی بود و عملا بودجه ای برای کار فرهنگی وجود نداشت. رایزن سابق فرهنگی با قدرت، توان شخصی، اعتبار و آشنایانی که در ایران داشت برنامه‌های فرهنگی خود را اجرا می‌کرد. اما واقعیت این است که کار فرهنگی در کشور فرانسه، کار به شدت خاص و سختی است. به دلیل مختصات خاص کشور فرانسه، همه کشورهای دنیا علاقمندند که در فرانسه کار فرهنگی انجام دهند و در واقع اکثر کشورها در فرانسه به عنوان یک رقیب در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت می‌کنند.

با کسب درآمد نمایندگان فرهنگی مخالف هستم، معتقدم رایزن های فرهنگی باید شرایطی به وجود بیاورند که زمینه کسب درآمد برای اهالی فرهنگ و هنر مهیا شود

در چنین شرایطی بود که احساس کردم اگر جامعه فرهنگی و هنری پشتوانه آن خانه کوچک فرهنگ شود، می‌توانیم عرضه کالاهای فرهنگی، تحولی در این وضعیت به وجود بیاوریم. البته نظر من همان موقع هم این نبود که رایزن فرهنگی باید درآمد کسب کند چون اصولا با کسب درآمد نمایندگان فرهنگی مخالف هستم، بلکه معتقدم رایزن های فرهنگی باید شرایطی به وجود بیاورند که زمینه کسب درآمد برای اهالی فرهنگ و هنر مهیا شود. فکر هم می‌کنم که در این کار موفق بودیم و در همان خانه کوچک فرهنگ که عکسش روی جلد کتاب است زمینه مناسبی برای عرضه آثار فرهنگی ایرانی به وجود آمد. ابتدا با راه‌اندازی چند نمایشگاه کار را شروع کردیم و به تدریج آرام آرام زمینه برای فروش آثار هنری باز شد.

اولین نمایشگاهی که با آن خانه فرهنگ افتتاح شد نمایشگاه آثار حسین زنده رودی بود، جلب اعتماد ایشان برای حضور در نمایشگاه به شدت کار سختی بود، جالب اینجا بود که هیچ کس هم کارهای ایشان را خریداری نکرد و این آثار تا مدت ها در اتاق خانه فرهنگ بود و هرکس که می آمد برای آقای زنده‌رودی بازاریابی می‌کردم با اینکه قیمت بسیار پایینی هم داشتند، اما روزی که رایزنی فرهنگی را ترک کردم در بازارهای دوبی، لندن و پاریس هرکدام از آثار آقای زنده رودی به قیمت های 300 و 400 هزار دلار فروخته می شد. نمی خواهم بگویم همه‌ی این‌ها نتیجه رایزنی فرهنگی بود اما رایزنی فرهنگی هم سهمی داشت. در آن زمان موزه هنرهای معاصر نیز فعال بود، نمایشگاه های بزرگ و با عظمتی برگزار شد و‌ آثاری که شاید کسی در خانه فرهنگ آنها را نمی خرید بعدها جزو آثار با قیمت شدند.من در این کتاب همه پروژه ها را ذکر نکردم بلکه پروژه هایی که گمان کردم برای رایزن های فرهنگی و اهالی فرهنگ و هنر بحث و نکته‌ای داشته باشد را آوردم.

متاسفانه نماینده‌های فرهنگی ما معمولا خودشان را متکی به بودجه های رایزنی فرهنگی می‌دانند

متاسفانه نماینده‌های فرهنگی ما معمولا خودشان را متکی به بودجه های رایزنی فرهنگی می‌دانند درصورتی که آن اتفاقی که در آن سالها در خانه فرهنگ افتاد و مشهور هم شد اینگونه نبود. ما بخش عمده ای از هزینه ها را از فرانسوی ها می گرفتیم یعنی با شهرداری ها وارد مذاکره می‌شدیم و از آنها امکانات، هتل، سالن، گاهی دستمزد و بیمه هم می گرفتیم. هرکدام از این برنامه ها بودجه یک رایزنی بود علاوه بر اینکه به تدریج یا برگزاری برنامه‌های برجسته؛ آنجا برای اهالی فرهنگ و هنر و نهادهای فرهنگی داخل کشور تبدیل به یک برند شدو نهادهای داخل ایران به طرز فعالی در این برنامه‌ها شرکت می‌کردند و مشارکت مالی و معنوی داشتند. مثلا در برنامه ای مثل بهار ایرانی، نهادهای مختلف داخلی خود را در آنجا می دیدند یعنی با نهادهای مختلف رایزنی می شد و هرکدام از فرستادن آثار تا کمک های مالی در این برنامه شرکت می‌کرد.

تمام سرمایه‌های داخل کشور متعلق به رایزن فرهنگی است و می بایست تمام سرمایه های داخلی را بسیج کند

بنابراین نکته ای که در ابتدای کتاب آوردم و هنوز هم به آن معتقدم این است که وقتی نماینده فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از کشور قرار می گیرد باید بداند که تمام سرمایه‌های داخل کشور متعلق به او است و می بایست تمام سرمایه های داخلی را بسیج کند و خودش را  فقط نماینده سازمان فرهنگ و ارتباطات نداند بلکه خود را نماینده تمام دستگاه های فرهنگی داخل کشور بداند. از این راه است که می تواند از همه امکانات استفاده کند و آنها را به محل مأموریت خود پمپاژ کند. علاوه بر اینکه از آنجا که کالای فرهنگی ایرانی خریدار دارند، رایزن‌های فرهنگی باید تلاش کند تا راه هایی را برای معرفی و عرضه این کالاهای فرهنگی پیدا کند.

اگر اهالی فرهنگ و هنر از سینماگران گرفته تا ادیبان و هنرمندان رشته های تجسمی، در میدان نیایند کاری انجام نخواهد شد

حدس می‌زنم که یکی از چالش‌های بزرگ شما در این مسیر، همراه کردن هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر با یک نهاد دولتی و حکومتی بود.هنرمندان ایرانی که در خارج از کشور فعالیت می‌کنند معمولا به نهادهای دولتی و حکومتی که کار فرهنگی می کنند بی اعتماد هستند، اما فکر می‌کنم یکی از نتایج مهم ماموریت شما در فرانسه بازگشت اعتماد به یک نهاد حکومتی بود.

 من اعتقادم این است که یک مدیر فرهنگی فقط با پشتوانه اهالی فرهنگ و هنر موفق می‌شود. اگر اهالی فرهنگ و هنر از سینماگران گرفته تا ادیبان و هنرمندان رشته های تجسمی، در میدان نیایند کاری انجام نخواهد شد. نسبت به رایزن های فرهنگی همیشه یک دید منفی وجود داشته و همچنان هم وجود دارد، امیدوارم به دوستان و همکارانم در عرصه نماینده های فرهنگی برنخورد، اما قاطبه اهالی فرهنگ و هنر این تلقی را دارند که آثار دسته چندم را به آنجا می برند و برنامه‌های درجه چندم آنجا اجرا می‌شود.

علاوه بر آن رایزنهای فرهنگی آداب برخورد با اهالی فرهنگ و هنر را نمی دانند و  نحوه عرضه کالای فرهنگی را یاد نگرفته‌اند. بارها شده است که رایزن های فرهنگی برای برگزاری کنسرت درخواست کرده‌اند و موسیقی‌دانان و خوانندگان برجسته ایرانی آن را رد کرده‌اند چون قبلا دیده بودند که این کنسرت‌ها در فضایی خانوادگی و شبیه  مجالس جشن برگزار می‌شود و شان آنها رعایت نمی‌شود.

ما وقتی از آقای سراج دعوت کردیم که تشریف بیاورند و در پاریس کنسرت دهند ایشان سوال‌هایی از من پرسیدند که واقعا جا خوردم. گفتند که چه کسانی در کنسرت حضور دارند، و تاکید کردند که بچه، پذیرایی و سروصدا نباید باشد  و مسائلی بدیهی از این دست را یادآور شدند. مسائلی که به نظر ما خیلی واضح بود. تازه وقتی به آنجا آمدند و  دیدند که برنامه‌ی ما با همکاری شهرداری و در یک سالن خاص با تمام آداب و اصول برگزاری کنسرت آماده شده است و شهردار و شخصیتهای فرهنگی و همچنین جامعه فرهیخته ایرانی حضور دارند نظرش برگشت. این برای آقای سراج هم باور نکردنی بود که برنامه ای در کاخ ورسای و جایی که فقط بزرگترین کنسرت ها برگزار می شد؛ اجرا کند.

پیش فرضهای زیادی برای اهالی هنر وجود داشت. برای مثال وقتی صحبت از نمایشگاه می شد هنرمندان به یک سالن کوچک که چندتابلو در آن قرار دارد فکر می کردند اما وقتی می دیدند که در جایی مثل موزه لوور با همه آداب آن، با حضور مخاطبان فراوان و همچنین پرداخت خوب رسانه ها به آن برگزار می شود اعتمادشان جلب می‌شد. همین احترام بین اهالی سینما، تئاتر، تجسمی و موسیقی پیچید و کار به جایی رسید که در یک ماه پنج یا شش گروه تئاتری داشتیم که نمایش های خود را در بهترین سالن ها اجرا می کردند.

یکی از آفت‌های رایزنی‌ها این است که برنامه ها را برای خود و خانواده های نماینده های فرهنگی برگزار می‌کنند

اهالی فرهنگ و هنر وقتی به این اعتماد برسند که اتفاقات فرهنگی در خارج از کشور با آداب درست برپا می‌شود قطعا همراه خواهند شد. یکی از آفت‌های رایزنی‌ها این است که برنامه ها را برای خود و خانواده های نماینده های فرهنگی برگزار می‌کنند، آن‌هم لازم است اما برای معرفی فرهنگ کشور کافی نیست.

آقای ایوبی برآوردی که ما از کار بین‌المللی فرهنگی ایران در خارج از کشور داریم، از کار رایزنی‌ها وخانه فرهنگ‌ها داریم در یک نقظه مشترک است: رخوتی در جان کار فرهنگی بین‌المللی وجود دارد که واقعا دلایلش برای ما مبهم است. نمی‌فهمیم که چگونه ممکن است فعالیت در شرایطی که باید چند برابر انرژی و وقت و سرمایه برای آن لحاظ شود این‌قدر بی‌مایه جلو برود. مشکل کار کجاست؟ واقعا سیستم ارزیابی مشخصی وجود ندارد، رایزن‌ها درست انتخاب نمی‌شود؟ یا چیز دیگری...

قبل از پاسخ به سوال من این توضیح را بدهم که صحبتهای من در مورد رایزنی های فرهنگی، به دوره‌ی قبل برمی‌گردد و از دوره جدید اطلاعی ندارم. به همین علت، هر حرفی که می‌زنم به مجموع اقدامات دوره های گذشته اشاره می‌کند. در مورد اینکه گفتید سیستم ارزیابی درستی وجود ندارد باید به اطلاعتان برسانم که سازمان فرهنگ و ارتباطات اتفاقا جزء سازمان هایی است که سیستم گزارش گیری دقیقی دارد و خیلی هم به روز است، در زمان ما که هنوز اینترنت ‌این‌قدر گسترش پیدا نکرده بود، گزارش ها به صورت آنلاین روی وب قرار می‌‌گرفت و ارزیابی می‌شد، بنابراین فکر نمیکنم مشکل در آن ناحیه باشد.

باید شأن و جایگاه نماینده‌ی فرهنگی را بازتعریف کنیم

واقعیت این است که ما ابتدا باید شأن و جایگاه نماینده‌ی فرهنگی را بازتعریف کنیم. رایزنی فرهنگی یکی از مهمترین پست های خارج از کشور است و نماینده فرهنگی، سفیر فرهنگی ایران است. اگر چنین شأن و جایگاهی را برای رایزن های فرهنگی بپذیریم طبیعتا در انتخاب هایمان هم دقت نظر لازم را خواهیم داشت. رایزن فرهنگی سهمیه‌ای یا نوبتی نیست.  باز در مورد پست های سیاسی و اقتصادی می‌شود چنین کاری را انجام داد ولی در مورد یکی از مهمترین سمت‌های فرهنگی در ایران واقعا این نگاه آفت بزرگی است.

رایزن فرهنگی هم باید فرهنگ و هنر ایران را خوب بشناسد و هم اینکه اهالی فرهنگ با او آشنا باشند.تا جایی که اگر او از ایران خارج شد همه اهالی فرهنگ و هنر متوجه رفتنش بشوند.متاسفانه این شرایط در دوره های گذشته پررنگ نبوده است و در مجموع کارنامه درخشانی نداریم که چهره های برجسته و طراز اول فرهنگی به عنوان رایزن رفته باشند.
رایزن فرهنگی علاوه بر اینکه باید با فرهنگ کشور خودمان آشنا باشد باید حتما با کشوری که به آنجا می رود نیز آشنا باشد و ترجیحا باید زبان آن کشور را هم یاد گرفته باشد، چون رایزن فرهنگی سفیر نیست که بخواهد گزارشی را در یک جلسه بیان و مواضعش را اعلام کند. سفیر به هربیانی که آن را اعلام کند تفاوت چندانی ندارد اما یک نماینده فرهنگی باید ارتباط برقرار کند و افراد را جذب و توجهشان را جلب کند و این نیاز به زبان‌دانی دارد.

خودم را برای این سمت کوچک می دانستم و سعی می کردم که با تلاش و دوندگی بیشتر، این کوچکی را جبران کنم

این بحث ارتباط برقرار کردن و جذب و جلب دیگر نهادها و افراد واقعا مقوله مهمی است. کار واقعا سخت و زمانبری هم هست.الان که من برمی‌گردم و گذشته را نگاه می‌کنم، واقعا در برخی موارد برای خودم هم سوال است که چگونه توانستم اعتماد نهادها و دستگاه‌های فرانسوی را برای برگزاری برخی برنامه ها جلب کنم. شرایط برای من به شدت پیچیده بود، می دانستم که این برنامه ها باید بین ما، شهرداری و یا هرکسی که به ما کمک می کرد.کاملا محرمانه باشد چون اطلاع داشتم موجی از اختلاف ها و انتقادات از سوی موافقین و مخالفین به سوی ما روانه خواهد شد و همین که اعلام عمومی می شد شهرداری و سایر نهادهایی که به ما کمک می کردند با تهدید مواجه می شدند. و تازه آن وقت دوباره کار من شروع می‌شد.باید در کنارشان قرار می‌گرفتم و به آنها اطمینان می دادم که اتفاقی نخواهد افتاد. به همین علت است که می گویم نماینده فرهنگی مقام بزرگی است و در طول مدتی که رایزن فرهنگی بودم خودم را برای این سمت کوچک می دانستم و سعی می کردم که با تلاش و دوندگی بیشتر، این کوچکی را جبران کنم.

اگر می خواستیم از دیوان سالارهای عادی سازمان ارتباطات عبور کنیم قطعا کاری انجام نمی‌دادیم

در کتاب چندباری به نحوه واکنش و بازخوردهای داخلی با مجموعه فعالیت‌هایتان اشاره کرده بودید و گفته بودید که بارها از داخل موجبات دلسردی شما و تیمتان فراهم شد.

اگر یک نماینده فرهنگی در خارج از کشور دلش را به تقدیر ها و تشکرها در داخل کشور خوش کرده باشد واقعا هیچ کاری نباید انجام دهد. ما پروژه هایی آنجا داشتیم که مورد قبول همه بود؛ اما اگر می خواستیم از مکانیزم ها و دیوان سالارهای عادی سازمان ارتباطات عبور کنیم قطعا انجام نمی شد. یکی از مشکلات اساسی ما در آنجا این بود که دائما باید در رابطه با اینکه چرا هماهنگ نکردیم پاسخ می دادیم؛ واقعا هم همین بود و هماهنگ نمی‌کردیم. چون اگر می خواستیم هماهنگ کنیم هیچ کدام از کارها انجام نمی شد.

دندان طمع را در سازمان سینمایی کنده‌ایم، مثل دوران رایزنی در پاریس

من به تیمی که در آنجا بود، همان روزهای اول گفتم که ما نماینده جمهوری اسلامی ایران هستیم و می خواهیم فرهنگ کشوری را معرفی کنیم که سختی های زیادی را برای رسیدن به این نقطه کشیده. بنابراین برای برنامه ای که شاید هزار نفر در آن حضور پیدا می‌کنند توقع هیچ تقدیر و تشکری نداشته باشید که هر چه قدر کار کنیم کم کار کرده‌ایم.  ما این دندان طمع را کشیده بودیم و ناراحت نمی شدیم. همان‌طور که در این‌جا، در سازمان سینمایی هم این دندان طمع را کشیده ایم و سعی می کنم کاری که از لحاظ شرعی و قانونی درست است را انجام دهیم.

روابط میان رایزن ها و سفرا خوب نیست و همیشه یک جو بی اعتمادی میان این دو وجود دارد

گویا روابط میان رایزنی ها با سفارت خانه ها هم زیاد خوب نیست و این هم یکی از مشکلات اساسی کار فرهنگی ایرانی در خارج است.

بله در مجموع روابط میان رایزن ها و سفرا خوب نیست و همیشه یک جو بی اعتمادی میان این دو وجود دارد. شاید دلیلش این باشد که سفرا کل سیاست های خارجی جمهوری اسلامی در جهان را رصد و پیگیری می کنند اما رایزن ها معمولا بدون توجه به اولویت های سیاست خارجی کشور کار خودشان را می کنند. رایزن ها کاری می کنند که مورد قبول سفیر نیست و سفرا هم مسیری را می روند که رایزن ها احساس می کنند با هم تلاقی ندارد. در صورتی که من فکر می کنم رایزنی فرهنگی باید راه را برای دیپلماسی عمومی باز کند و کاری کند تا سفیر بتواند به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران به اهدافش برسد.

من در سال های رایزنی خود با سه سفیر از جمله آقای معیری، آقای خرازی و آقای آهنی همراه بودم و در این مدت با هیچ کدام از سفیران مشکلی نداشتم و آنها در همه برنامه ها حضور داشتند چون متوجه شده بودند که رایزن فرهنگی ادعایی ندارد و دارد کار می‌کند.  برنامه های باشکوهی برگزار کردیم؛ در یک شب  به نام شب سفید در آرسیئ ملی فرانسه19 هزار نفر از  غروب تا صبح از برنامه های ایران بازدید کردند و این باعث غرور سفرا می شد و احساس می کردند که می توانند دراین برنامه ها با جامعه فرانسوی، ایرانی و اهالی فرهنگ ارتباط داشته باشند.

نمایندگان فرهنگی باید با سفرا هماهنگ باشند و باید بپذیرند که سفیر نماینده تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران است

در سال اولی که خانه فرهنگ تأسیس شد هیچ کدام از بچه های سفارت به آنجا نمی آمدند اما بعد از گذشت یک سال تبدیل به یک مرکز مهمی شده بود که از سناتور ها تا شهرداری ها و ... به آنجا می آمدند. من معتقد هستم که نمایندگان فرهنگی باید با سفرا هماهنگ باشند و باید بپذیرند که سفیر نماینده تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران است و برنامه های خود را مطابق با آنها بچینند.

اگر یک جا برای مدیریت جهادی و انقلابی باشد، آن‌جا همان عرصه فرهنگ و هنر است به ویژه در خارج از کشور

آقای ایوبی، این دیگر واقعیت غیرقابل‌انکاری است که شیوه دپیلماسی در دنیا تغییر کرده است. امروز در دنیا دیپلماسی عمومی حرف اول را در تاثیرگذاری می‌زند.  یعنی حرف زدن با ملت‌ها فارغ از همه ژست‌های دیپلماتیک دولتی. و یکی از مهمترین شیوه‌های این دیپلماسی، تمرکز بر دیجیتال‌سازی روابط همچنین دیپلماسی فرهنگ و هنر است. واضح است که ما در جمهوری اسلامی در این زمینه دچار عقب افتادگی هستیم و هنوز می خواهیم با همان دستگاه دیپلماسی مرسوم و سنتی جلو برویم. فکر می‌کنید نقطه شروع این دیپلماسی عمومی چه تغییری در شیوه مدیریت دیپلماسی ما باید باشد؟

 من فکر می‌کنم اگر یک جا برای مدیریت جهادی و انقلابی، چیزی که مورد نظر آقا نیز است بخواهیم داشته باشیم، آن‌جا همان عرصه فرهنگ و هنر است به ویژه در خارج از کشور. در عرصه های فرهنگی خارج از کشور واقعا نیاز به یک مدیریت جهادی است. اینکه سمیناری را تشکیل دهیم. چند نفر را هم دعوت کنیم و بعد هم گزارش آن را نیز تهیه کرده و تا مدت ها افتخار کنیم که کاری انجام داده ایم دیگر واقعا جواب نمی دهد.

دنیای امروز با شتاب درحال حرکت است و اتفاقا حرکت دنیا در عرصه فضای مجازی، و گسترش رسانه ها،  فرصت خوبی را برای ما مهیا کرده است. این یک تهدید نیست، یک فرصت استثنایی است به دلیل اینکه از این راه ارتباط برقرار کردن با عرصه های مختلف برای ما کم هزینه شده است. در گذشته به خاطر پرهزینه بودن و در دسترس نبودن امکانات رسانه‌ای، قدرت رسانه‌ای در انحصار آمریکایی ها و شبکه های صهیونیستی بود اما امروز می شود با یک سایت و امکانات ساده کلی مشتری جمع کرد و با خیلی ها صحبت کرد.

فکر می‌کنید واقعا امروز چه چیزی از ایران در دنیا خریدار دارد. آن مزیت نسبی ایران در این رقابت نفسگیر فرهنگی در دنیا چیست؟ چند نگاه مختلف هم درباره محتوای  آنچه که از سوی رایزنی‌ها فرهنگی انجام می‌شود، وجود دارد. در بعضی موارد تمرکز بر روی مولفه‌های انقلابی و آرمان‌های ضد امپریالیستی و ... است. یعنی در جایی نیاز به کار انقلابی است و حتی عکس و پوستر امام(ره) و رهبر معظم انقلاب میان مردم دست به دست توزیع می‌شود و در جای دیگر کارها از جنس این نمایشگاه‌ها‌ و هفته فیلم‌ها و... است.

 به نظر من  آثار ایرانی خریدار دارد. من روز اولی که می خواستم نمایشگاه خط و خوشنویسی در فرانسه برگزار کنم تقریبا همه من را از آن نهی می کردند و می گفتند خوشنویسی برای ایران است و در فرانسه خریدار ندارد. اما من اصلا عشقم به خط و خوشنویسی از اعجاب و علاقه فرانسوی ها در کنار این تابلوها شروع شد و وقتی آنها را می دیدم که تابلو ها و رقص قلم را چه‌طور مشتاقانه نگاه می‌کنند و می‌فهمند. امروز خط و نقاشی ایرانی در دنیا جایگاه بالایی دارد و هیچ حراجی نیست که در آن آثار بزرگان خوشنویسان ایرانی در آن نباشد. کالاهای ایرانی از نقاشی گرفته تا خط، مینیاتور، هنرهای نمایشی و... چون ریشه دار، اصیل و متفاوت هستند همیشه خریدار دارند.

فکر می‌کنیم  اگر می خواهیم در آنجا فعالیت جهادی و انقلابی بکنیم باید کاملا شفاف و مستقیم از انقلاب، دین و جمهوری اسلامی حرف بزنیم

اما در خصوص این مزیت نسبی که گفتید باید نکته‌ای را بگویم. ما معمولا در فعالیت های خارج از کشور اصلی را از پیش قبول کرده‌ایم که فکر می‌کنیم  اگر می خواهیم در آنجا فعالیت جهادی و انقلابی بکنیم باید کاملا شفاف و مستقیم از انقلاب، دین و جمهوری اسلامی حرف بزنیم.این نوعی از تبلیغات است که امروز به آن می گویند پروپاگاندا. من با این گزاره مخالفم. مثال می‌زنم. ما می‌خواهیم یک هفته فیلم در خارج از کشور برگزار کنیم. آن یک هفته را برای نمایش فیلم های اجتماعی درجه یکی که در ظاهر حرفی از جمهوری اسلامی و انقلاب می‌زنند اختصاص می‌دهیم. خیلی‌ها خیال می‌کنند که این هفته فیلم نهایتا فایده‌ای برای ما ندارد. و نمی‌بینند که مردم دنیا یا همین یک هفته فیلم دارند می‌بینند که جمهوری اسلامی یک صنعت سینما در این حد دارد و مردمش می توانند با این بیان شاعرانه مشکلات اجتماع خود را بیان کنند، این خود مهمترین تبلیغ برای نظام جمهوری اسلامی ایران است.

دقت در شرایط و موقعیتی که یک کار فرهنگی دارد انجام می‌شود مهمترین اصل کار فرهنگی است. ما یک الگوی از پیش طراحی شده نداریم. وضعیت امسال ما با 5 سال پیش قطعا فرق می‌کند. یک زمانی در دنیا ما را متهم به تروریست بودن می‌کردند.  من یادم می آید یکی از نقاشان برجسته ما در همان زمان مجموعه آثاری را به عنوان «چه کسی تروریست است؟» خلق کرد. این مجموعه پیرزنی را در حال نماز نشان می داد، بازار تهران را نشان می‌داد، عبادت مردم در مسجد، دختران و پسران در دانشگاه همه اینها را به نمایش گذاشته بود و از مخاطب فرانسوی می پرسید که آیا این تروریست است. این تابلوها پیامی را منتقل می کردند که با ساعتهای سخنرانی منتقل نمی شد. می خواهم بگویم ما باید بلد باشیم چگونه حرف هایمان را بزنیم و آثار جانبی آن را هم در نظر بگیریم.

ما برنامه ای به نام «دهه بانوی ایرانی» در آنجا داشتیم که زن در ایران را نشان می داد و زنان ایرانی از جمله اساتید برجسته زن و تعدادی دیگر با حجاب کامل آمدند و در رابطه با مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی حرف زدند. در این برنامه حتی گروهی از موسیقی زنان ایرانی حضور داشتند طبیعی است وقتی کسی این برنامه ها را می بیند در رابطه با جایگاه زن ایرانی در نظام جمهوری اسلامی حسرت می خورد و می فهمند که این زنان محصول نظام جمهوری اسلامی هستند و این در موقعیت کنونی بزرگترین تبیلغ برای ماست.
منبع: تابناک
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها