بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 26
کد خبر: ۷۳۶۳۹
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۵
من فكر مي‌كنم در گروه‌هاي تخصصي تلگرامي هرچه جامعه‌شناسان (و علاقه‌مندان به تحقيقات امور اجتماعي) به جاي اصرار بيش از حد روي بحث‌هاي متاتئوري (يعني بحث‌هايي درباره دوراهي‌هاي موجود در خود رشته جامعه‌شناسي) به بحث درباره مطالعات واقعي اجتماعي بپردازند، نتيجه كار پر ثمر‌تر خواهد شد.
 تدبیر24 »به بيان ديگر هرچه بيشتر روي بحث‌هايي كه به «تفسير» و «تبيين» پديده‌هاي اجتماعي (خصوصا پديده‌هاي مربوط به ايران) متمركز شويم و از اين زاويه به گفت‌وگو‌هاي انتقادي و تجربي درباره انها دامن بزنيم، بهره بيشتري خواهيم برد.  من به بحث‌هاي مربوط به خود پديده‌هاي اجتماعي بحث‌هاي محتوايي و تجربي جامعه‌شناسي مي‌گويم. اتفاقا بحث‌هاي «متا» (يا فرا نظري) در جامعه‌شناسي بايد در خدمت كارآمد كردن همين بحث‌هاي محتوايي در جامعه‌شناسي تجربي باشد.  بايد مواظب باشيم در جريان نقد يك بحث محتوايي در جامعه‌شناسي (مانند بحث پيدايش پوپوليسم آمريكايي ۲۰۰۱۶ كه ترامپ پيروز شد) نبايد بدون ورود به شواهد تجربي و محتوايي در بحث، با استعانت از بحث‌هاي «فرانظري» (مثل اينكه جامعه‌شناسي علم پيش‌بيني است و از بحث‌هاي سطحي و شبه روشنفكري كه درباره ترامپ مي‌شود، جدا است) سر و ته بحث را جمع كنيم. حالا چرا؟  باز برابر همان بحث‌هاي موجود در جامعه‌شناسي همه مي‌دانيم (و اين حرف همه جامعه‌شناسان متاخر از گيدنز تا جفري الكساندر است) كه جامعه‌شناسي علمي «چند پارادايمي» است. به‌قول گيدنز (و ديگران از جمله برايان في) در اين علم يك پديده‌ اجتماعي مي‌تواند از دريچه پارادايم‌هاي گوناگوني بررسي شود. و او بدين سان علم جامعه‌شناسي را نه علمي «پا در هوا» بلكه علمي باز و داراي غناي انتقادي و تجربي مي‌داند. چون در اين رشته اكادميك هر محققي بايد آماده باشد اگر نتايج بحثش از ناحيه محققي كه با پارادايم‌ها و شواهد ديگر همان موضوع را بررسي كرده، وقتي مورد سوال قرار گرفت، بايستد و پاسخ دهد. باز همه مي‌دانيم هر پارادايمي بخشي از پديده‌هاي اجتماعي را بهتر مي‌بيند و به همين دليل به قول ريتزر همه جامعه‌شناسان به هم نياز دارند چون هركدام شكارچي بخشي از واقعيت اجتماعي‌اند. ما فعلا در جامعه‌شناسي عينك و پارادايم «كامل بين» نداريم. جالب است هيچ كدام از جامعه‌شناسان حتي كسي چون جاناتان ترنر ادعا نكرده يكي از پارادايم‌ها در جامعه‌شناسي (مثلا پارادايم وفاق در برابر پارادايم تضاد يا پارادايم‌هاي متاخر ديگر مثل انتخاب عقلاني يا ساخت يابي) كامل است. با اين همه، همه اين جامعه‌شناسان در «يك زمينه حداقلي» توافق دارند و بدون اين «توافق حداقلي» امكان نقد و ارزيابي و تحقيق ميسر نمي‌شود و خطر ورود به لفاظي زرگري در ميان جامعه‌شناسان فراهم مي‌شود.  اين «زمينه حداقلي» كدام است؟ همه اين جامعه‌شناسان معتقدند كه در هر بررسي پديده‌هاي اجتماعي در جامعه‌شناسي ما حتما با يك سري مفاهيم توضيحي (تفسيري يا تبييني يا هر دو) سروكار داريم (البته بسته به وابستگي پارادايمي محقق، اين مفاهيم متفاوت است). اين مفاهيم توضيحي نبايد در هنگام توضيح پديده مورد مطالعه با هم تعارض داشته باشد. ين مفاهيم توضيحي حتما بايد ربطي با شواهد تجربي داشته باشد (اگر در بررسي يك پديده شواهد تجربي در كار نباشد و فقط بار مفهومي داشته باشد آن بحث به بحث‌هاي فلسفي انتزاعي نزديك است نه جامعه‌شناسي). همه جامعه‌شناسان متاخر معتقدند ما جامعه‌شناسان با التزام به «اين زمينه حداقلي» هم مي‌توانيم از تنوع پارادايمي در جامعه‌شناسي سود ببريم و هم به وادي «پا در هواي معرفت‌شناسي پست مدرن» نيفتيم.  من با اتكا به شش نكته فوق معتقدم: در هر بحثي كه درباره پديده‌هاي اجتماعي پيش مي‌آيد (مثلا در اينجا پيدايش ترامپيسم در آمريكا) ما جامعه‌شناسان به جاي اينكه بياييم از موضع پارادايمي كه در جامعه‌شناسي به آن التزام داريم، با هم بحث پارادايمي يا جدال زرگري بكنيم، بياييم نظر خود را راجع به آن پديده (به نحوي كه آن نظر به شواهد تجربي ربط داشته باشد) مطرح كنيم و آماده نقد باشيم. بدين سان بحث‌هاي ما به روشنگري بيشتري مي‌انجامد.  من با التزام به مفاد بند هفت يك بار ديگر به بحث بررسي پديده ترامپيسم بر مي‌گردم. يك روز از انتخابات غيرمنتظره آمريكا در ۲۰۰۱۶ گذشته بود. و همه مشتاق فهم اين حادثه بوديم و هستيم. من در گروه‌هاي تلگرامي با مقاله «ريشه پيدايش ترامپ» روبه‌رو شدم كه در روزنامه شرق هم چاپ شده بود. مقاله را كامل نديدم ولي منسجم و تبييني (و با پشوانه تجربي) ديدم. لذا متن آن را در گروه جامعه‌شناسان هم به اشتراك گذاشتم.  ارزيابي خود من از رخداد انتخاباتي آمريكا و پيدايش ترامپ اين بود: اولا يك جنبش پوپوليستي در انتخابات آمريكا رخ داده (و كاربرد سنخ تحليلي پوپوليسم مي‌تواند معنا بخش به اين رخداد باشد) ثانيا اتفاقا مي‌توان با تلفيق سه نظريه اقتصادي، فرهنگي و سياسي كه نويسنده مطرح كرده بود خيزش اين جنبش پوپوليستي را تبيين (تعليل) كرد.  بعد ببينيد در واكنش و نقد مقاله مزبور محقق محترمي بدون اينكه وارد محتواي تجربي اين بحث بشود، يا بگويد كه: اگر ريشه رخداد آمريكا پوپوليسم نيست، پس چيست؟ يا اگر تبيين يا تعليل اين پديده خيزش مردمي آمريكا اشكال دارد، خب تعليل جايگزين آن چيست؟ اين محقق محترم بدون ورود به بحث محتوايي در موضوع خيزش مردمي، تفسير و تعليل بند ۸ و ۹ را با ابراز اين نظر كه: جامعه‌شناسي يك علم پيش‌بيني است و از تحليل‌هاي سطحي و شبه روشنفكري جدا است، روي هوا بردند. (چون از نويسنده محترم مجوز درج مطلبش را نداشتم، از اشتراك آن دراينجا خود داري مي‌كنم).  من اگر جاي آن محقق محترم بودم به‌جاي اينكه بر موضع پارادايمي خود (كه مثلا جامعه‌شناسي علم پيش‌بيني است و...) تكيه كنم يا وارد بحث نمي‌شدم يا اگر وارد بحث مي‌شدم وارد بحث محتوايي مي‌شدم. مثلا مي‌گفتم واژه تحليلي معنا بخش به رخ داد اخير آمريكا «پوپوليسم» نيست بلكه واژه تحليلي «الف» است و تبيين اين پديده هم با عوامل x وy و z ميسر است. اين مي‌شود يك بحث غير زرگري و اصلا جامعه‌شناسي اينگونه رشد كرده است. همه مي‌دانيم جامعه‌شناسي اول پديده‌هاي اجتماعي را مطالعه واقعي كرده، بعد بحث‌هاي «فرانظري» زمينه اش فراهم شده است. اگر در بحث‌هاي جامعه‌شناسي وارد بحث‌هاي محتوايي و تجربي (با بار مفهومي مشخص) نشويم اصلا معلوم نيست چه کسی دارد سر چه چیزی و با چه کسی بحث مي‌كند. (يعني همان حرف‌هاي زرگري). مثلا اين روز‌ها در مجلس منازعه‌ای‌ در فراكسيون‌سازي قومي راه افتاده. ما جامعه‌شناسان هم مي‌توانيم وارد اين بحث خطير بشويم و ارزيابي خودمان را با تكيه بر شواهد تجربي ارائه بدهيم و همه از نظر هم استفاده كنيم. حالا مهم نيست كه يك جامعه‌شناس ممکن است سيدمني باشد و از قوم گرايي و از اين كار نمايندگان ترك زبان مجلس تقدير كند، يا يك جامعه‌شناس محافظه‌كار و ملي گرا باشد و از اين كار مجلس ناراحت بشود! يكي هم مثل من ممکن است جامعه‌شناس دولت - ملت گرا (و جهان نگر) باشد و نه از موضع محافظه‌كاري بلكه اصلاح‌طلبي با اين كار مجلس مخالف باشد. ما نبايد هيچكدام از اين جامعه‌شناسان را به خاطر مواضع پارادايمي يا فراجامعه‌شناسي كه دارند تخطئه كنيم بلكه بايد ببينيم هر كدام از اين جامعه‌شناسان براي ادعايشان به چه شواهدي و استدلالي تكيه مي‌كنند. بدين نحو مي‌توانيم از هم ياد بگيريم و جامعه‌شناسي را رشد بدهيم و هم به كشور كمك بكنيم. (تداوم و تراكم مطالعات تجربي به ارتقاي بحث‌هاي متا تئوري در ايران كمك خواهد كرد.)

دكتر حميدرضا جلايي پور ، جامعه‌شناس
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها