تدبیر24»در ابتدا دو نحله راست سنتی و چپ اسلامی در کشور پدیدار شدند، اما پس از چندی نیروهای چپ از قدرت فاصله گرفتند، اصلاحات را سرلوحه کار خود قرار دادند و به اصلاحطلبان مشهور شدند. از سوی دیگر نیروهای راست سنتی نیز خود را اصولگرا نامیدند. نیمه دوم دهه70 را میتوان سرآغازی بر جدیشدن رویارویی این دو جریان در عرصه سیاسی کشور دانست. در این مصافها اصولگرایان از اصلاحطلبان شکست خوردند. شکستهای متمادی جریان اصولگرایی باعث شد اندیشه نواصولگرایی با پرچم آبادگران شکل بگیرد. طی یک فرایند تدریجی آبادگران به رهبری محمود احمدینژاد راست سنتی را کنار زدند. با تشکیل دولت اعتدال، شکاف دو نحله جریان اصولگرا شدیدتر شد و اکنون بسیاری معتقدند جبهه پایداری در این کشاکش سیاسی به پیروزی رسیده و نیروهای اصولگرای سنتی را به حاشیه رانده است. در اینباره، سیدرضا اکرمی، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران و فعال سیاسی اصولگرا، به گفتوگو با «آرمان» پرداخته که میخوانید.
عدهای معتقدند برخی جریانهای اصولگرا، اصولگرایان اصیل را از عرصه بیرون رانده و اصولگرایان بدلی جانشین آنان شدهاند. این تحلیل را تا چهاندازه میپذیرید و علل آن را چه میدانید؟
من جملاتی را از قبیل اینکه عدهای از اصولگرایان به حاشیه رفتند و عده دیگر در متن هستند، عباراتی در مورد اشخاص و کنشگران میدانم و نه جریان. ما باید بین جریان و افراد تمیز قائل شویم. در کشور ما نحلههای فکری سیاسی تحت عناوین اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالی فعالیت میکنند و در چارچوب این جریانات، افرادی به کنش سیاسی میپردازند. افراد میآیند و میروند، به زمین میخورند و به آسمان میروند، زمانی در قدرت حاضرند و زمانی دیگر هیچ جایگاهی در حکومت ندارند، زمانی مورد وثوق طرفداران یک اندیشه یا روش سیاسی هستند و زمانی دیگر همان رفقای سابق، آنها را به کنار مینهند و سراغ افراد دیگر میروند، اما حساب جریانات فکری و سیاسی جدا از افراد است. در کنار این مسائل باید توجه داشت در سپهر سیاست ایران نحلههای فکری و عقیدتی مرزبندی مشخص و قاطعی ندارند. بهزعم من هرکس به نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی و ولایتفقیه اعتقاد داشته باشد، بر همین اساس کنش سیاسی خود را تعریف کند و با محور قراردادن این مبنا به کنشگری بپردازد، بهطور همزمان اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالی است. همه این افراد از اصول یکسانی برخوردارند، اما بر اساس طریقه نظری و روش عملی مکاتب حزبی گوناگونی را بنیان نهادند و نمیتوان عقاید، اندیشهها، نگرشها و برهمکنش نیروهای سیاست ایرانی را به پای جریانات سیاسی نوشت.
عدهای میگویند نیروهای منسوب به جریان سیاسی اصولگرا تضعیف شدند و سطح چهرههای برجسته این جریان از بزرگانی همچون ناطقنوری به افرادی همچون تتلو رسیده است. ارزیابی شما چیست؟
در درجه اول قیاس تتلو و ناطق را قیاس معالفارق و ناصحیحی میدانم و بهزعم بنده این نگرش از نشناختن شخصیت آقای ناطقنوری نشات میگیرد. حجتالاسلام والمسلمین ناطقنوری از اشخاص برجسته تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میآید، اما باید دلیل عدمکنشگری ناطق در عرصه تصاحب قدرت را در جایی دیگر جستوجو کرد. این شخصیت معتقد است که من ادوار گوناگون در جایگاههای مختلف قدرت ایران حضور داشتم و هنگامهای که رئیس مجلس بودم، در انتخابات دومخرداد شرکت کردم، اما شکست خوردم، بنابراین دومخرداد76 پایان عمرسیاسی من است و حضور نیروهای جدید تازهنفس برای جریان اصولگرایی ضرورت دارد. ناطق این تحلیل را برای عدمفعالیت جدی عنوان میکند، اما هنوز هم او بهعنوان یک اصولگرای معتدل نقش پررنگی در سیاست ایران ایفا میکند و از هیچجهت نمیتوان چنین شخصیت برجستهای را با تتلو مقایسه کرد. امثال این خواننده زیرزمینی بُر خوردند و خود را بهعنوان اصولگرا مطرح کردند.
چه شد که تتلوها بُر خوردند؟
فضای مجازی باعث شده افرادی به اتکای جنگ تبلیغاتی خود را مطرح کنند و چهرههای مشهور صفحات اینترنتی به صدر مجلس سیاسیون بنشینند. گاهی صورتمساله عوض و حقیقت بر عدهای مستتر میشود، در چنین شرایطی اشخاص متشخص، خبره و باهوش بیرون عرصه سیاست قرار میگیرند و افراد نهچندان مطرح و ناشایسته موقعیت را مناسب میبینند و خود را به رأس هرم یک جریان سیاسی نزدیک میکنند. بهرغم این دگرگونی موقعیت در کشاکش قدرت دیری نمیپاید که افراد به سر جایگاه اصلی خود باز میگردند. تتلوها مقطعی هستند و بهزودی به حاشیه خواهند رفت. این افراد باقی نخواهند ماند و رقابت دو جریان اصلی سیاسی کشور ادامه خواهد یافت. رقابت دو جریان برای کشور ضروری، مفید و سازنده است. تضارب آرا افکار را بارور میکند و این اندیشههای رشید به رشد کشور کمک میکنند. هر دو جریان سیاسی به نظام جمهوری اسلامی با هر دو مولفه اسلامیت و جمهوریت باور دارند، محور نگرش و کنش خود را ولایتفقیه میدانند و به قانون اساسی پایبندند.
برخی بر این باورند که اکثریت نسبی نیروهای راست سنتی درحال عبور از نگرش این جریان و تمایل به جبههپایداری هستند. محوریتیافتن جبههپایداری را تا چهاندازه درست میدانید؟
چنین چیزی وجود ندارد. همانگونه که عرض کردم، سخن گفتن بر اساس مبانی، معیارها و امور زیربنایی با قضاوت با تکیه بر اشخاص تفاوت دارد. پایداریچیها هرگز نبردند و به هیچجایی نرسیدند. فراموش نکنیم که جامعه ما انقلابی است و حتی جهان نیز در عصر تغییرات سریع به سر میبرد. در دنیایی زندگی میکنیم که ترامپ یکتنه معادلات سیاسی جهان را به هم میریزد، بنابراین در چنین زمینه و زمانهای سیالیت نیرو تا حدی طبیعی است. جریانهای فکری شناورند، اما اصول فکری در همه جای دنیا ثابتند. در سیاست نباید در مبانی نظری بهدنبال یافتن ریشه تفاوت جریانات سیاسی کشور بود، بلکه دگرگونی روشها این تفاوتها را رقم زدهاند. شیوههای کنش سیاسی از سیالیت برخوردارند.
تفاوتهای جبهه پایداری و راست سنتی را در چه چیزهایی میدانید؟
اصول همه یکی است و همه کنشگران سیاسی به جمهوری اسلامی با هردو بعد، ولایتفقیه، اجرای قانون اساسی و استکبارستیزی باور داریم، اما روشها جداییها را رقم میزنند. دگرگونی روشها ریشه در تفاوت شخصیتها، نگرشها و بینشها دارد. برخی اصالت را برای اندیشه و خردورزی قائل میشوند و برخی دیگر شعاری با موضوعات برخورد میکنند. افراد شعاری غوغاسالاری، توسل به شعارهای پرطمطراق و ایجاد هیاهو را منشأ تبیین نظریههای خود میانگارند، نظریات را به کنشها و کنشها را به رویههای سیاسی بدل میکنند. پایداریها از این دسته افراد هستند که نتیجه کار خود را دیدند. افرادی دیگر بر اساس محاسبات منطقی جایگاه خود را در معادلات سیاسی تعیین و تبیین میکنند؛ این افراد با هیاهو و هوچیگری میانه چندانی ندارند. البته ضرورتا سیر اندیشه به نتیجه مشخص واحد ختم نمیشود، اما نفس اندیشیدن بهادار است. پایداری در جلب و جذب آرا عمومی و تفکرات سیاسی ناتوان بوده و هستند اما هنوز ابراز وجود میکنند.