آساره کیانی ـ میگوید:«ترامپ کیه؟ آمریکاییه؟» و میخندد و دور میشود؛ ممکن است گمان کنید این شهروند ایرانی شما را سر کار گذاشته و مگر میشود این رئیسجمهور آمریکایی که (مخصوصا مواضع تند و تیزش علیه ایران) اینهمه حاشیهساز شده را کسی نشناسد؟ بعد که با چند نفر دیگر از شهروندان (از اقشار و طبقات مختلف) صحبت میکنی، این گمانه را هم در گوشهای از ذهنت نگه میداری که «بله، ممکن است بخشی از شهروندان ایرانی، مهم نیست در پایتخت یا دورافتادهترین نقاط مرزی، رئیسجمهور آمریکا را نشناسند.»
تدبیر24»برای مردمانی که طعم سختی را در ادوار مختلف به اشکال گوناگون چشیده و
بهنوعی با آن آمیخته شدهاند، شاید گفتن این جمله که «وضعمان از این بدتر
نمیشود» دیگر کاری نداشته باشد و گوش شنونده هم پُر باشد از آن اما
همینها که هرازگاهی غُری هم میزنند و معتقدند که همهاش دعوای زرگری است و
ماها همینیم که هستیم و اصلا به ما چه، موقع عمل که میشود میگویند که ما
همان مردم دوران مُصدقایم که جان و مالمان را گذاشتیم وسط؛ تا رئیس
دولت ملیشان تنها نباشد و نشد آنچه آمریکا میخواست بشود.
با
پسزمینه ذهنی مصاحبه، نگرانی از لغو برجام و افزایش تحریمها و یک ندانم
بزرگ از وضعیت آینده و البته با پشتگرمی به اتحاد پیشآمده میان همه مواضع
و مخالفتهای داخلی، بعد از تمامشدن سخنان دونالد ترامپ، میروی تا از
مردم کوچه و خیابان، بپرسی که حالا بعد از این صحبتها چطور فکر میکنند؟
دعوای زرگری!
مغازهدار
است و تقریبا هر روز تو را دیده و خرید هم کردهای؛ آنموقع لحن حرفزدن و
صمیمیتش تفاوت داشت با حالا که فهمیده خبرنگاری و میخواهی راجعبه ترامپ
بپرسی؛ اصلا خبر ندارد که رئیسجمهور آمریکا سخنرانی کرده؛ میگوید حالش
خوب نبوده امروز. بعد که برایش توضیح میدهی، ترامپ گفته مخالف برجام است و
ایران را دیکتاتور خوانده و از قرار معلوم تحریمها قرار است برگردند و
اینها، میگوید که هیچ حرفی ندارد و اصلا برایش تفاوتی نمیکند تحریمها
برگردند یا برنگردند. برای این آدم خسته اصلا تفاوت ندارد، وضع فعلی کشورش
چطور شود و یا اینکه رئیسجمهورش چه کسی باشد یا اصلا نباشد. موقع
بیرونآمدن از مغازه، صدایش را کمی پایین میآورد و میگوید «این ها همهاش
دعوای زرگری است!»
رفتگری که نگران گرانتر شدن قیمتهاست
در
خنکای شب خیابان زرتشت غربی مشغول جاروزدن است و فسفری لباسش تو را به سوی
برگهای پاییزی زیر و روی جارو میکشاند؛ اردبیلی است؛ میگوید بله؛ ترامپ
را میشناسد و اگر قرار بر افزایش تحریمها باشد، خُب قدرت خرید اینها کم
میشود و بعد توضیح میدهد که برای کارکردن در خیابان، از 8 شب تا 4 صبح،
یک میلیون و 300 هزار تومان حقوق میگیرد و باز تاکید میکند که «وضعمان
بدتر میشود، تحریمها زیادتر شوند.»
برای برجام هیچ اتفاقی نمیافتد
یک
شهروند است که دارد از خیابان عبور میکند؛ فوق دیپلم ماشینابزار دارد؛
میگوید که برای برجام هیچ اتفاقی نمیافتد؛ ترامپ هم انداخته گردن کنگره،
خیال خودش را راحت کرده؛ اصلا ایران کوتاه نمیآید که برجام بخواهد لغو
شود، آمریکا میخواهد یکسری امتیاز از ایران بگیرد.
میگوید که ترامپ برجام را میفرستد کنگره، کنگره هم یک سری امتیاز از
ایران میگیرد و بعد هم برجام را لغو نمیکند؛ میپرسی چطور؟ جواب
میدهد:«هیچی؛ میگوید ایران از کشورهای منطقه مثل عراق و اینها بیاید
بیرون، بعد هم لغو نمیکند.»
میپرسی
که یک درصد را هم برای لغوشدن برجام و افزایش تحریمها بگذارد و جواب
میدهد که در اینصورت، نارضایتی عمومی افزایش پیدا میکند و کارخانه
آذرآب اراک را مثال میزند که نمونهای از نارضایتیهایی است که میتواند
با افزایش تحریمها بیشتر شوند!
این
شهروند، توضیح میدهد که الان که مشکلات کم شده و نفت را دارند میفروشند،
نرخ بیکاری چهقدر است و خودشان چهقدر اعلامش کردهاند؛ حالا شما بیا
تصور کن تحریمها بیشتر شوند و اینها نتوانند نفت بفروشند.
اینها همان مردم دوران مصدقاند؛ رئیس دولتشان را تنها نمیگذارند
یک
زن خانهدار است؛ تقریبا 60 ساله؛ میگوید حرفهای ترامپ را قبول ندارد
چون بیحساب و کتاب حرف زده و حرف میزند؛ پا روی حق میگذارد و عدالت را
پایمال میکند.
کمی
عصبانی میشود و میگوید:«به ایران گفته دیکتاتور؛ شما دیکتاتور هستید و
بودهاید؛ مگر از زمان مصدق تا حالا کم به ایران بدی کردهاید؟»
او
مردم ایران را همان مردم دوران مصدق میداند که رئیس دولت خود را تنها
نمیگذارند. او میگوید که کشورهای دیگر هم با ایران هستند و ایران تنها
نیست.
آمریکا هیچ غلطی نمیکند؛ با طعم دل و قلوه
دو
نفر آدماند؛ زن و شوهر؛ دارند در تعطیلات یک روز جمعه در فضای بیرونی
مغازه دل و جگری، غذا میخورند و تعریف میکنند؛ میگویند که صحبتهای
ترامپ را نشنیدهاند و مگر قبلیها چه غلطی کردند که این بخواهد بکند؛ از
ریگان بگیر و قبل و بعدش تا همین ترامپ.
آنها
معتقدند که صحبتهای ترامپ هیچ تاثیری ندارد و بگذار هرچه دلش میخواهد
بگوید؛ بعد که میپرسی اگر تحریمها علیه ایران اعمال شوند، چه اتفاقی
خواهد افتاد، میگویند که «نه وضع ما تغییری نمیکند؛ شاید هم از این بدتر
نشود.»
شب آبستن است، فردا چه زاید؟
پیرمردی
بازنشسته است، ساکن یکی از مناطق جنوبی تهران و میگوید خدا بهتر میداند
که قرار است فردا چه اتفاقی بیافتد و نمیتواند پیشبینی کند. او ماههای
مدید جنگیدن در چهار سال جنگ تحمیلی را مثال میآورد و میگوید که مردم
ایران هیچوقت برای سرزمینشان کم نگذاشتهاند؛ در همه دورههای سخت؛ تحریم
هم یکی از آنها.
از او که به برجام علاقهمند بوده، میپرسی اگر تحریمها زیاد شوند چه میشود و او پاسخ میدهد:«شب آبستن است، فردا چه زاید؟»
همدلی